رمان انیمه «هنوز نه!» چپتر ۸

خب اسم مامان شینوبو هم تو این زندگی انتخاب کردم 😁نائومی. هیچ اسم دیگه ای پیدا نکردم😐😂
برگردیم به داستان:

( گوینده: شینوبو:)

+:« شینوبو!!»
وای. فکر کنم مامان اومد. برم سریع کیفم رو بردارم قبل از اینکه لو برم......
خب پرده رو هم کشیدم.....
: « سلام مامان . سلام نه-چان!»
( برای اونایی که نمی دونن. نه-چان همون خواهر بزرگ تر به ژاپنیه و چون فارسی خیلی جالب نمی شد اینطوری نوشتم)
کانائه:« مامان منم میام تا شینوبو رو ببریم مهد کودک!»
مامان:« خیلی خب الان زنگ میزنم به هوتارو تا راه بیوفتیم »




( گوینده: میتسوری:)

هوففففف. فکر کردم نمی زاره برم مدرسه. باز حالا خوبه که بچم و راحت تر می تونم گریه کنم...... هه؟ صدای گوشی مامانه؟
:« مامان! فکر کنم گوشیت داره زنگ می خوره»
+:« الو؟ عه نائومی تویی؟ آره . خیلی خب الان راه میوفتیم میایم. باشه عزیزم ممنون خدافظ .»
:« هوم؟ کی بود مامان؟»
هوتارو:« یه دوست. خب آماده ای بریم؟»
:« آره!»



(گوینده: سوهی:)

+مهد کودک+

الان رو به روی در بهم رسیدن و سلام الیک می کنن. اما میتسوری و شینوبو به هم زل زدن.
نائومی:« سلام کردی به خاله؟»
شینوبو:« سلام»
هوتارو:« میتسوری تو هم سلام کن»
میتسوری:« سلام »
توی ذهن شینوبو:[ چی کار به کار من داری آخه؟ شاید نخوام سلام کنم!]
توی ذهن میتسوری:[ پس حدسم درست بود! شینوبو هم تو کلاس منه!]
میتسوری:« سلام. اممم، اسم من میتسوری عه. دوست داری باهم دوست بشیم؟»
شینوبو:« سلام . منم شینوبو ام . البته چرا که نه!»
توی ذهن نائومی:[ واییییی خداااا باورم نمیشه شینوبو بالاخره با یکی به جز خونوادش حرف زد! باورم نمیشه!]


( شینوبو معمولا با آدم های زیادی حرف نمی زنه و بخوام در مورد اخلاقش بگم دقیقا مثل همون شینوبوی قبل مرگ کانائه اس😂🥲)

نائومی و هوتارو(همزمان باهم):« خب.... برید سر کلاس !»


ادامه دارد...

آها راستی تا یادم نرفته
نائومی آخرش هم کانائه رو نیاورد 😂😗😐😁
دیدگاه ها (۰)

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱۰

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱۲

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۶

رمان انیمه ای « هنوز نه! » چپتر ۵

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۴

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط